خاطرات دوران كار (١٥)
سلام
بنگاههاي توليدي مانند همين مرغداري ، همواره نياز به كارگر دارد.
انتخاب كارگر مناسب شغل و نحوه ي برخورد متقابل كارگر و كارفرما مقوله اي است كه هم نياز به علم دارد و هم نياز به تجربه.
  من از هر دو كاملاً بي بهره.
ولي بايد اموراتم را به پيش مي بردم.
در ابتداي كار به مناسبت اتفاقاتي نظير انقلاب فرهنگي و تعطيلات دانشگاه بسياري از جوانان ديپلم و دانشجو از بي كاري روي به فعاليت هاي سياست بازي آورده بودند،  تا حد اقل بدانند صبح كه بيدار شدند به كجا بايد بروند! بعضاً گرفتار دانشگاه!  مي شدند و تعدادي بعد از مدتي خلاص و يا خلاص موقت از گرفتاري.
در ابتداي كار سه جوان تحصيل كرده ي دانشگاه ديده!!! آوردم كه شبانه روزي دوتا از آنها در مرغداري حضور داشته باشند. براي كار كردن بسيار با انگيزه بودند و همچنين كتابخوان و اهل مطالعه. علاوه بر كتابهايي كه خودشان داشتند! منهم گاهي كه براي كاري به تهران مي رفتم چند جلد كتاب مرغداري تخمگذار هم ميخريدم و بهشون ميدادم تا در فاصله ي كتابهاي خودشان،  اينها را هم بخوانند و الحق براي مرغداري هم مفيد واقع مي شد. بعد از يك دوره ي دو ساله ي كاري،  يكي از اين بچه ها كه كلاس ١١  خونده بود و رفت دانشگاه! و بعدش اومد پيش ما، اوائل ارديبهشت ماه بود كه گفت فلاني، اجازه ميدي برم كتاب كلاس ١٢ بخرم و امسال براي ديپلم شركت كنم؟ با روي باز استقبال كردم.
رفت كتاب خريد و از مرغداري خلاصش كردم تا در فاصله ي يك و نيم ماه تا امتحان،  درسش را بخونه و خرداد در امتحان شركت كنه.( البته اول فكر كردم از كار خسته شده و به اين بهونه ميخواد بره!)
اما آن عزيز، با درس خوندن يك و نيم ماه،  ديپلمش را گرفت! و برگشت مرغداري و تا وقت سربازي اش موند پيش ما.
رفت سربازي و وسطش بازم بردنش دانشگاه و سال ٦٧ به بعد ديگه ....
در  دوره هاي بعدي مرغداري،  كارگران ما تغيير كردند. يكي از روستاي مجاور و يكي از بجنورد آمدند شدند كارگران مرغداري كه شكر خدا توانستيم خدماتي هم به اونا بكنيم . اونا هم از كار در مرغداري رضايت داشتند. به دنبال بيمه كردن آنها شكر خدا بعداً خبر بازنشسته شدنشون را هم شنيدم.
در مراوده با كارگران، خصوصا از نوع سري دوم كه اكثراً كم سواد و پر اولاد بودند، همواره سعي ام بر اين بود حقوق هيچيك از طرفين( كارگر و كارفرما) ضايع نشود. در نتيجه محيط آرامي داشتيم. 
يكي از كارهاي سمبليكي كه آنجا انجام ميدادم اين بود كه خصوصاً دو روز عاشورا و ٢١ رمضان به هيچ عنوان اجازه نميدادم هيچ يك از دو كارگر پا در مرغداري بگذارند و به هر قيمتي بود به تنهايي كل كار سالن و مرغداري را انجام ميدادم و علاوه بر كارهاي روتين ، يك جارو كشي اضافه هم انجام ميدادم و در عمل هم ديدم هيچگاه ، هيچكدام از كارگران نتوانستند با حربه ي تهديد ترك كار با وجود مرغ در سالن، خواسته نا معقول و يا غير منطقي اي را بر مرغداري تحميل كنند.  تجربه اي كه از كاركردن با اطرافيان پيدا كردم اين بود كه اگر در سيستمي كه مسئوليت اداره كردنش را دارم، چنانچه ظرفيت خالي دارم،  پذيراي كسي باشم كه دلش ميخواهد پيشم كار كند( به شرط داشتن حداقل  شرايط) و همچنين بي بهونه و بي شرط و شروط با كسي كه متقاضي رفتن از سيستمم است موافق باشم. چرا كه اولي مفيد خواهد بود و دومي مضر!
دوستدارتان: عبدالله قهقائي
٩٧/٩/١٣