خاطرات دوران کارمندی(15) + مبارزه با موش
خاطرات دوران كارمندي(١٥)
سلام
ديروز خاطره اي از مبارزه با ملخ، گفته بودم.
در راستاي همان وظايف ، مبارزه با موش هم جزو وظايف ذاتي ما حفظ نباتاتي ها بود. از آنجائي كه شيوع اين نوع عوامل خسارتزا، انعكاس رسانه اي هم پيدا مي كند، معمولا زمان مناسبی برای بهره برداری خوشه چین هاست. از وکیل و وزیر و مسئولین استانی و شهرستانی گرفته تا مقامات محلي! تفاوتی نمیکرد ، مقام سیاسی بود و یا از مقامات فنی؟یکی مدعی و سوال كننده و آن دیگری مدعی!! پاسخگوئی و.....در اين بين اکیپها، کار فنی خودشون را میکردند، از کله ی سحر تا پاسی از شب! یا از عشق به خدمتگزاری و یا خودی نشون دادن برای ارتقاء پست! ولي انصافا کار انجام می شد . گاهي گرفتاري هاي زيادي هم دامنگير همين نيروهاي فني مي شد. نمونه بگم:
تابستان بود كه مراتع وسيعي از منطقه ي كوهستاني لاريجان و خصوصاً پلور و منطقه ي لار، درگير حمله ي موش شده بود. در اينگونه موارد اكيپهاي فني اول كار شناسايي مناطق آلود و برنامه ريزي مبارزه را انجام ميدهند و نياز ها را اعلام مي كنند. تيم تداركچي، سريعاً امكانات مبارزه را فراهم مي كند و تيم سرپرستي مبارزه، هماهنگي هاي لازم را با بسياري از جاها و از جمله با دامداران و افراد بومي به عمل مي آورد و خطرات احتمالي چراي دام در مناطق سمپاشي شده و يا طعمه گذاري شده را تذكر داده و طي اطلاعيه و مكاتبه اي رسمي شورا و مقامات محلي را از اقدامات پيش رو و بايد ها و نبايد ها مطلع مي سازد.
در دوره اي كه وصف آن مي رود همه ي اين اقدامات انجام و بالاخره مبارزه با موش پايان يافت.
روز جشن پایان مبارزه است و علاوه بر زحمتکشان، همه مقاماتی که به گونه ای در بالا گفتم، به همراه یه روحانی بزرگ،خبرنگار و ...پس از بازديد نمايشي براي تهيه ي فيلم و خبر!! در محل مركز خدمات كشاورزي كه ستاد مبارزه ي ما بود حاضر شدند. اینم بگم که آنروز مشکلی در سیستم آبرسانی سرویس بهداشتی مركز به وجود آمده بود و لاجرم باید با آفتابه از حوض وسط محوطه، هر کسی اگر آب میخواست! با خودش ببره !!!! آدم گنده ها ، پس از بازديد ميداني از حوزه ي عمليات مبارزه موقعی به ستاد رسیدند که وقت اذان ظهر بود و فضیلت نماز اول وقت هم نباید از دست میرفت. جالبه که بعد از مراجعه از صحرا و قبل از وضو ، سه چهار تا گنده تره!! كه پروستات بزرگتر و مثانه ي چروكيده تري هم داشتند، با عجله رفتند به سمت دستشوئی و بدون اینکه اولش بدانند و بعدش بدون اینکه به روی مبارکشان بیاورند که آفتابه با خودشون نبردند و بدون اطلاع دادن به نفر بعدي !!!، در کمال احساس آرامش، وضو و صف نماز جماعت و آخرش با هم دست دادند و آرزو کردند نمازشون مقبول درگاه احدیت قرار بگیرد!!!!!!!!!!! آمین، یا رب العالمین.
يك هفته اي از پايان اين مبارزه نگذشته بود كه حاج احمد، يكي از دامداران منطقه كه عضوشورا هم بود، گاو نازنين دورگه خود، كه جان به جان آفرين تسليم كرده بود را براي اخذ گواهي مسموميت ناشي از چرا در منطقه ي مبارزه با موش ، به دامپزشكي اداره آورد. تشخيص و گواهي همان بود كه گفتم. افتاد دنبالش كه شايد خسارت تلف شدن گاو دورگه اش كه آنروز سيصد هزارتومان قيمت داشت( قيمت چهار كيلو گوشت الان) از اداره و يا از شخص مقصر كه علي الاصول من مي بايست باشم بگيرد.
شكايت و برو و بيا آغاز شد و تنها يك برگ امضاي اطلاعيه ي منتشره ما كه پيش از عمليات به خودش تحويل داديم و ازش امضاء گرفتيم خلاصم كرد. جالبتر اينكه حاج احمد آخر كار رو به من كه حيف پسر دوستم مشدعباسي و فاميل من! وگرنه هر كس ديگري بود تا قران آخر را ازش مي گرفتم.
روح حاج احمد ما هم شاد. دوستدارتان:عبداله قهقائی
+ نوشته شده در یکشنبه نهم دی ۱۳۹۷ ساعت 12:21 توسط ع.قهقائی
|