خاطرات دوران کارمندی(2)- خلاصه تغییر سمت ها تا بازنشستگی


خاطرات دوران کارمندی (۲)
سلام
بخشهائی از کارهای محوله ی دوران کارشناسی را بر شمردم. رؤسای بالا دست من، ارتقاء مقام پیدا کردند و جایگاه مسئولیت حفظ نباتات آمل به من رسید. در این پست علاوه بر کارهای گذشته ، مسئولیت مبارزه با آفات و بیماریهای برنج نیز به من محول شد که با کمک همکاران بسیار صدیق و کار بلد به پیش می بردیم. از کارهای بسیار مهم اون دوران در حفظ نباتات آمل، پیگیری تولید زنبور تریکوگراما( زنبوري مفيد براي مبارزه ي بيولوژيك با كرم ساقه خوار برنج)  در انسکتاریم  زیر ساختمان حفظ نباتات بود که به لطف همکاران زحمتکش و کار درست،  کمافی السابق مهمترین کارگاه تولید حشرات مفید استان و شاید کشور بود. كارگاه توليدي حشرات مفيدي كه هم بايد توليد مي كرد و هم بايد كارشناسان اعزامي ساير استانها را آموزش ميداد. 
 در سال ٧٤ با تغييراتي در چارت تشكيلاتي مديريت كشاورزي شهرستانها، پستي به عنوان رئيس اداره ی امور اجرايي بايد پياده مي شد كه پيگير كليه ي امور تحت مسئوليت معاونت فني و اجرايي سازمان كشاورزي استان، در شهرستان باشد.
كار اين حوزه بسيار گسترده بود.
كارهاي باغباني و زراعت و حفظ نباتات و مکانیزاسیون و امور زیربنائی. كه اگر لطف دوستان كاربلدم نبود، ميماندم كه چه كنم.
يكسالي در اين سمت بودم كه به مناسبتي درخواست انتقال به تهران كردم، اين درخواستم همزمان شده بود با شهرستان شدن محمودآباد و تفکیکش از آمل و الزام سازمان كشاورزي استان  مازندران به تأسيس مديريت كشاورزي در محمود آباد !  موافقت با انتقالم به تهران،  افتاد تو تله ي مشروط اينكه اول برو محمود آباد ، مديريت را راه بنداز و يكسال كار بكن، اگر مشكلي نبود با انتقالت موافقت ميشود! همين هم شد.رفتم مديريت كشاورزي را تاسيس و راه اندازي كردم و چهارده ماه در محمود آباد موندم و آنگاه با انتقالم به تهران موافقت شد.
شهريور١٣٧٦ رفتم تهران ، دفتر نظارت و ارزشيابي وزارتخانه، و كارمان اين بود كه مسافرتهاي دو هفته اي با اكيپ كارشناسان همه ي رشته ها به استانها داشتيم و طرح هايي را كه اجرا نمودند را بررسي مي كرديم و راجع به درصد پيشرفت و كيفيت اجرا ي طرح ها گزارش فني تهيه کرده ، تقديم دفتر خودمان مي كرديم كه اين گزارش به وزير داده مي شد. تجربه ي كاركردن در اداره امور اجرايي آمل و مديريت محمودآباد اينجا به كارم آمد.
حدوداً يكسال و نيم در اين دفتر كاركردم كه يكروز با مدير كل دفتر بودجه ي وزارتخانه كه از سروران محبوب من است (و احتمالاً اين گزارش را امروز مطالعه مي كند)، در جلسه اي خدمتشون بودم و از محل كارم مطلع شدند.  به من دستور دادند بيا در دفتر بودجه. من با افتخار پذيرفتم. زحمت اخذ موافقت و انتقالم  به آن دفتر  را همكارانشان و به دستور ايشان كشيدند و شدم : كارشناس مسئول بودجه ي سازمان حفظ نباتات، جائی که کارش را می شناختم و به قول معروف اینکاره بودم.
ادامه دارد
دوستدارتان: عبدالله قهقائی

خاطرات دوران دانشجویی ( 2) + عمل دماغ

 
خاطرات دوران دانشجوئی(٢)
سلام
در موقع ثبت نام كه شهريور١٣٥٠ بود فهميديم كه متاسفانه دانشسرا خوابگاه كافي نداره كه به ما بده. رفتيم آمل و چند روز بعد من و عمو رحمت به اتفاق پدرم برگشتيم تهران و با كمك يكي از دوستان پدرم، اتاقي در ابتداي خيابان تهران نو، نرسيده به بيمارستان جرجاني اجاره كرديم و شايد يكي دو روز قبل از شروع كلاسها، من و رحمت با مختصر جهيزيه اي آمديم  و ساكن خانه ي اجاره اي شديم. بيشتر از دو سه ماهي از شروع كلاسها نگذشته بود كه دانشسرا خوابگاه خيابان رامسر را اجاره كرد و پذيرفت كه ما به آنجا بريم.
اتاق ٤ تخته واقع در طبقه ي سوم به ما رسيد.
ما از نظري كه شرحش خواهد آمدعبارت بوديم از رضا كياني( بابلي) ، عبدالله قهقائي، خسرو توكلي( شاهوي) و رحمت الله قانع.
دو تا شيميست بعد از اين و دوتا جغرافيائيست ناكام! 
چرا كه سال بعدش من كشاورزي دانشگاه تهران و خسرو شيمي دانشگاه تهران قبول شديم و رفتيم.
خسرو رفت كه رفت ولي من اسمم در دانشگاه تهران بود و جسمم در دانشسرا!!
چراش رو هم ميگم.
و اما ترتيب نام بردن هم اتاقي ها ، مرتبط با دماغ بود!!
بله دماغ!!
يكماهي از ورود ما به خوابگاه نگذشته بود كه متوجه شديم رضا نيست!!
هرچي پرس و جو كرديم و هركجا را گشتيم ! رضا را پيدا  نكرديم.
بعد از سه چهار روز، رضا با دماغ باند پيچي شده برگشت! پرسيديم چي شد؟
گفت سرما خورده بودم و رفتم درمانگاه دانشسرا، دكتر گفت انحراف بيني شديد داري و برو بيمارستان جرجاني عمل كن.
رفتم عمل كردم و برگشتم.
يك ماهي گذشته و نگذشته، منهم پس از مراجعه به درمانگاه براي عمل انحراف بيني( بيني! بيني! اخلاقي نه!)
حرف رضا بود كه به شوخي ميگفت من انحراف بيني دارم و شماها انحراف اخلاقي!!
من البته با اطلاع هم اتاقي هام رفتم بيمارستان جرجاني عمل كردم و به همين دليل برام كمپوت هم آوردند!!!
رضا دلش سوخت كه چرا اطلاع نداد!!
بعد از من خسرو خدابيامرز بود كه به دليل خرو پف وحشتناك شبانه به توصيه ما و با مراجعه به درمانگاه، به همون بيمارستان كه ما را مجاني عمل كرد مراجعه و عمل شد.
حالا مگه ميشد كسي جلو دار رحمت باشه!!
ميگفت اين چه وضعشه؟ من بايد هم اتاقي اين آدمهاي معيوب و ( وله دماغ) باشم.
طولي نكشيد كه رحمت هم مثل سه تامون، دماغ عملي شد!
و اما چراي دوم اين نوشته در مورد اينكه اسمم  در دانشگاه تهران بود و جسمم در دانشسرا،  باشه براي بعد.
دوستدارتان: عبدالله قهقائي
 
 

خاطرات دوران کار( 2) + همکاری با شرکت ارازگل

 
خاطرات دوران کار (۲)
سلام
خدمتم تمام شد و‌هنوز ۲۲ بهمن نشده بود. روزی دوستی بنام علی کرمانی که مسئول باغات شرکت لاله باغ ارازگل، نرسیده به خانببین( شهري از شهر هاي شهرستان راميان) بود اومد پيشم و گفت فلاني، كاشت گلابي پايه مالينگ را كه به صورت ديواري است و گلابي هاش كمپوتي است را شروع كردم ولي متاسفانه بيماري قلبي خانمم كه نياز به جراحي باز دارد مرا وادار كرده است كه براي جراحي قلب،  ببرمش اسرائيل و كاري را كه شروع كردم نميتونم به هركسي بسپارم. بيا و در  اين فاصله براي اجراي اين پروژه كمك كن تا برم و برگردم.
منم انگار طالب اين تجربه! پذيرفتم . ايشون  با خانمش رفت اسرائيل و يك ماهي از ٢٢ بهمن ٥٧ گذشته بود كه برگشتند و رفتيم پيششان براي عيادت.
معترضه بگم شركت لاله باغ ارازگل يكي از معظم ترين كشت و صنعتهاي كشاورزي دهه ي پنجاه كشور بود در منطقه گرگان كه گويا باني اش مهندس مهدوي نامي از وزراي كشاورزي پيش از آن و از اهالي بيرجند و همشهري علم وزير دربار كه هم كار زراعت و باغباني مي كردد و هم دامداري و مرغداري و صنعت.  مثل كارخانه ي نئوپان و ورزاليت گرگان كه هنوز يكي از محصولاتش كه سيني ورزاليتي بود را در خانه دارم باعمر ٤٥ ساله.
مسئول باغاتش علي كرماني و مسئول زراعتش محمد شكاري.
بگذريم!
علي كرماني خانمش را برد اسرائيل و جراحي قلب باز كرد و برگشت و رفتيم به ملاقاتش.
حال خانمش خوب بود از جراحي . حال خودش هم خوب بود از احداث باغ جديد گلابي ديواري و كادوي تشكرش هم همان سيني ورزاليت كه هر وقت نگاش ميكنم انگار ديروز بود ازش گرفتم.
طبيعي بود در گفتگو،  از اوضاع كشاورزي و باغداري اسرائيل از علي بپرسم و جوابش اين بود:
هر كجا كه مي رفتي بهترين و مرغوبترين محصولات كشاورزي و خصوصاً محصولات باغي كه با چرخ دستي، وانت، كاميونت، كاميون و يا تريلي و يا قطار حمل مي شد و اگه مي پرسيدي ؛ كجا؟ مي شنيدي  فرودگاه! چرا ؟ براي صادرات!!
از كشاورزي اسرائيل در ايران يكبار ديگر هم بعداً خواهم گفت.
 حالا بگو مرگ بر اسرائيل!!
دوستدارتان: عبدالله قهقائي

خاطرات دوران سربازی(2) + رفتن به علی آباد

 
خاطرات دوران سربازي (٢)
سلام
دوران آموزشي ششماهه ي شروع شده در ديماه ٥٥ خلاصه با همه ي تلخي و شيريني و سختي و سهلي اش  در تيرماه٥٦ پايان يافت و براي خدمت ١٨ ماه بعد به علي آباد گرگان منتقل شدم. 
محل كارم اداره ي كشاورزي و در بخش ترويج و سرپرستي ١٥ سپاه ترويج ساكن در روستاها بود.
اولين پنجشنبه ي هر ماه موظف بوديم با لباس فرم سپاهي و كاملاً منظم و منضبط در مراسم صبحگاه هنگ گرگان شركت كنيم و ساير ايام ماه موظف به پوشيدن لباس فرم نبوديم و با لباس شخصي بيشتر در امور كشاورزي به باغداران و زارعين و دامداران منطقه كمك مي كرديم و يا بايد كمك مي كرديم. از ديگر كارهايي كه من به عنوان افسر ترويج موظف به انجامش بودم جمع آوري گزارش فعاليت سپاهيان حاضر در روستا و جمع بندي و تهيه ي گزارش ماهانه ي شهرستان و ارسال به ترويج اداره كل گرگان بود.
خيلي برام جالب بود وقتي اولين گرارشات را از سپاهيان گرفتم و در حال جمع زدن بودم.
در فرم گزارش ، فعاليتهاي مختلفي اسم برده شده بود. مثلاً در زمينه هاي زراعت و باغداري  سطوح كاشت و داشت و برداشت.
در زمينه ي دام و طيور ، ضدعفوني دامداري و اصطبل و واكسيناسيون و غيره!
در زمينه ي امور زيربنايي، فعاليتهائي  نظير ساخت بند و استخر دخيره ي آب و لوله كشي و...
در زمينه ي مبارزه با آفات و بيماريها نظارت بر انجام سمپاشي و ساير روشهاي مبارزه و...
در زمينه ي ترويج برگزاري كلاسهاي مختلف آموزشي در همه ي زمينه ها و...
نكته ي جالب اينكه:  فرم گزارش واصله كاملاً غير واقعي و الكي پرشده و گاهي مضحك و خنده دار ! مثلاً
لايروبي نهر و احداث استخر آب در تركمن صحرا كه حتي آب آشاميدني خود را از شيرواني ساختمان تهيه ميكردند و يا ضد عفوني استخر ماهي و يا دامداري در روستائي كه حتي يك دام وجود نداشت و يا تشكيل كلاس براي ٥٠ نفر از مردم روستايي با جمعيت ٥ خانوار و الي آخر..
در اولين ماه از ديدن اين گرارشات سخت برآشفته شدم و فكر كردم مورد تمسخر قرار گرفته ام.
مسئول ترويج شهرستان به من فهموند:
مثل مرده شور عمل كن! هر چي نوشتند جمع بزن بفرست استان كه آنها هم بايد بفرستند وزارت كشاورزي و آنها هم بدهند به هيات دولت تا اونا هم به عرض اعليحضرت برسونن!!!
اين اولين آموزشم از اون سيستم اداري و خدماتي به ملت بود!
دوستدارتان: عبدالله قهقائي
٩٧/٨/١٩

شهرالرمضان المبارك في الآمل القديم-2

/4/93

شهرالرمضان المبارك في الآمل القديم-2

سلام

جريمه ي تظاهر به روزه خواري الان، نقدي و شلاق و حتي زندان است.

...

در قديم، قديما جريمه نقدي روزه خواري پنج تومن و دوزار( 52 ريال) بود و مسئول حسن اجراي آن شهرباني بود.چه بسيار اتفاق مي افتاد پاسباني شخص روزه خوار را دستگير ميكرد و به جاي بردن به شهرباني ، با دريافت دوزار (2ريال) نقدي، به غائله خاتمه ميداد.هر دو هم راضي.

معمولا قبل از شروع ماه رمضان تعدادي از غذاخوري ها از شهرباني مجوز داير بودن غذاخوري ها را ميگرفتند تا به مسافران و معذوران روزه گيري سرويس بدهند. آنها موظف بودند پوششي جلوي مغازه بگذارند تا روزه خوران توسط عابران ديده نشوند.گاهي پرده اي جلوي شيشه مي زدند و گاهي با روزنامه مي پوشاندند و گاهي هم با پودر گل گيوه كه رنگ سفيد ناپداري داشت به شيشه ميزدند و با پتو و يا گوني ورودي مغازه را استتار ميكردند. اين مغازه ها روزهاي پر رونقي را در اين ايام سپري مي كردند. بعضا ديده مي شد مشتري هاي اين مغازه ها براي ورود، مثل فيلمهاي پليسي جلوي مغازه توقف ميكردند و نگاهي به راست و چپ و روبرو، وقتي شرايط را مناسب مي ديدند ، به فوريت به داخل ميرفتند. با كنار رفتن پرده ي ورودي ، دود سيگار بود كه از آن بيرون ميزد. هر از گاهي هم پاسبانها براي نظارت ، كه نكند افراد بومي در داخل ، مشغول افطارند به آنجا سري ميزدند و پس از خوردن و آشاميدن و دود كردن چند نخ سيگار و پس از دريافت حق ( شتر ديدي نديدي ) آنجا را ترك ميكردند.

غيبت كردن آژانها براي باطل شدن روزه ي نداشته ي امروزم بس است.

دوستدارتان: عبداله قهقائي

بگو چی دیدم - 2

 
بگو چی دیدم - 2-تعطیلی آرایشگاهها در شب عاشورا
سلام
پشیمان شدم از نوشتن (سلام بر حسین (ع)، آقا ابوالفضل چاکریم - 7)
چرا که برنامه ی کلیه ی (میکاپ) شوندگان و ( میکاپ) کنندگان شب عاشورا را مالیدم. آرایشگر و مشتری آرایشگاه که از دو هفته قبل قرار داشتند، ناچارند امشب تا صبح در منزل آرایشگر مخفیانه تردد نمایند.
نمیدونید چرا؟
امروز آمل هستم و دوری تو شهر زدم.دیدم تمام آرایشگاههای مردانه تعطیل است.
پرسیدم ، گفتند:اتحادیه تهدید کرده : ...اگر آرایشگاهی امشب کار کند، پلمب خواهد شد.
به روایتی یکی از آرایشگاههای خیابان هراز، بالاتر از کوچه اندواری پلمپ شد.
امروز فهمیدم آرایشگاههای زنانه نیز نوبت داده بودند و آنها هم با محدودیت مواجه شدند
اطلاعات تکمیلی حکایت از آن دارد که خانمهائی که برای سشوار و میزامپلی وقت داشتند به دلیل بارانی بودن و رطوبت زیاد ناچار شدند از سشوار به سمت (گیس آفریقائی) شیفت نمایند.مهم نیست که هزینه گیس ده برابر سشوار است.
رجاء واثق دارد، همه ی امور به خیر و خوشی خواهد گذشت و عملیات مقبول خواهد افتاد.
اجر همگی با شاه مردان....
دوستدارتان: عبداله قهقائی