خاطرات دوران کارمندی(8) + قرنطینه نباتی+ صادرات مرکبات به شوروی
خاطرات دوران کارمندی(۸)
راستش ، تو کیسه ام یک مشت خاطرات از اون دوران قدیم آمل دارم و هر روز دست میکنم تو ش و چیزی در میاد و می نویسم. والله الان که شروع کردم ، نمیدونم چی در میاد . تا یک استکان چائی بزنم بر بدن، شاید چیز دندان گیری در اومد.
اوه، اوه ، اوه ، خراب شد حسابی !!!.مگه ماه مبارک رمضان نیست ؟ تا افطار هم خیلی مونده .خدا پدر آمرزیده اونقدر درازه که تموم نمیشه .
مثل بادبادکهای قدیم ما که در روزای پر باد و طوفانی باید هوا میکردیم. به خاطر اینکه کله نزنه مجبور بودیم دنباله اش را بلند کنیم ،گاهی بلند تر از 2 متر یا به اندازه ی ماه رمضون.
شوخی بود با عمو رمضان و شوخی کردن و شاد بودن در ایام مبارک مثل ماه مبارک رمضان که امسال اسمش شده ( رمضان کریم!) هم خیلی خوبست . اگه کسی فکر میکنه خوب نیست به خاطر ریش سفید ما ببخشه .ما به ماه مبارک عشق می ورزیدیم. (این یکی جدی بود )
راستش وقتی به دو اسم رمضان و محرم از ماههای قمری فکر میکنم، نا خودآگاه یاد اسم بعضی از آدما میافتم .یارو چشمش خوب نمی بینه و شاید هم کور مادرزادی است ، بهش میگن (نور علی) . اون یکی جد علی جدی کچل مادر زاد بوده بهش میگفتند (زلفعلی).
حالا به قول اون خارجی که میگفت نمیدونم ماهی که روزا نمیشه چیزی خورد و کاری کرد ،یا به روایتی یه روزائی هست که آدما یواشکی غذا میخورن رو میگن (مبارک) !
اون روزائی که از صبح یه جا شیرین دار چائی و نون خشگ میدن(چای شیرین و نان قندی) و وسط روز هر جا بری بهت شربت با تخم شربتی میدن و ظهرا به هزار نفر هزار نفر نهار چرب و چیلی مجانی میدن و بخور بخور مجانی همه جا فراوان است و از طرف دیگر نصف مردم سفید میپوشن و نصف دیگه مشکی و علیرغم این تضاد، در برنامه ها آنچنان مثل همدیگه ، سینه میزنن یا زنجیر و لذت هم میبرن بخاطر اینکه یه عده ای هم دارن نگاهشون میکنن و گاهی با نگاه یه چیزائی میگن به هم ،که فکر کنم میگن (قبول باشه و اجرتون با .). به این ایام میگن (محرم الحرام).
خدائی نرفتم برای چائی و آنچه نوشتم همینطوری اومد.
دوستدارتان: عبدالله قهقائی