شلم شورباي١١
ايرج ١
درود
شلم شوربا نگار به عمر خويش از دوستان خاطراتي شنيدستي كه بعضاًشيرين و مفرح بودستي.
نقليدند: شبي، جمعي از دوستان در سراي دوستي بودندي به تجرد، اسباب حال و هول فراهم بودندي به كمال.
اغذيه اي و انواع بازي، من جمله آب بازي و آتش بازي و آخرالامر تيراندازي!
جمعي بودستندي ، پنج نفره كه احدي زان جمع كه كوته قامت وكچل و قضيب در يد بودندي، ايرج نام ، موجب طرب دوستان!
به جماعت آب بازي و آتش بازي نمودندي توپ!!
به وقت نيمه شب ، احدي زان قضيب گيران، به سراي در آمدندي، بس زيبا بدن ، شوخ چشم و بلوند موي، ليمو پستان و سفيد ران، كه به غايت شيرين زبان بودندي ز بهر سر كار گذاردن همچون كم موي قضيب در يد!
ز ديدارش شاد و شنگول همي گشتندي كوته قامت كم موي! و سپاس همي داشتي ميزبان را بهر فراخوان بانوي خوش تن! و در دل صابون همي زدي ز بهر تير اندازي بر سيبل رعنا.
رعنا كه به توصيه ي ميزبان، بايستي بلا به سر كم موي آورندي بهر افزايش شادي دوستان، با چهارتن در بدو ورود دست دادندي و ماچ و بوسه همي نمودندي و به كم موي چون برسيدي دست ندادندي و ماچ نيز! و روي از وي برگرداندي!
ميزبان ، ايرج به رعنا معرفي نمودندي و ايضاً رعنا روي خوش بدو نشان ندادندي و سخت ايرج را مفتون خود نمودندي!
دوستان دگر بار ايرج به رعنا معرفي كردندي و ايرج خواستندي دستش گرفتندي و بوسه اي بر لبان قلوه اي اش كاشتندي!
رعنا كه نيك دانستي چگونه آتش ايرج شعله ور همي گرداندي، به طرفة العيني دستكش كه در بدو ورود از دست در آوردندي بهر دست دادن، دگر باره همي پوشيدندي و با دستكش با ايرج دست دادندي و اجازه ي بوسه بر لبانش به ايرج ندادندي و بوسه ي ايرج در هوا رها گشتندي و ايرج چون شليك خنده ي دوستان شنيدستي بگفتا:
ك.ر!!
و ادامه دادندي:
همچون كنندمش! تا صبح و در زيرم آنچنان آخيش و اوخيشي از وي همي ستانم و چنان سير ك.رش نمايندم كه به وقت شما، يك اوف و يك آخ از شما دريغ همي نمايد!!
=========================================
درود
حاضرين دور ميوه و مي، بنشستندي و ايرج لحظه اي ديده از چاك بين پساتين و دو ران سفيد رعنا بر نداشتندي كه ميزبان براي سومين بار ، ايرج را ندا در دادندي كه : چه نشسته اي!
برخيز تا حجله گاه بيارائيم كه قضايب تركيدندي بهر سپوختن!
ميزبان و ايرج حجله گاه آراستندي و رعنا بدانجا برفتندي وهنوز نيمه برهنه نگشتندي كه ايرج، برهنه بدانجا برفتندي و رعنا جيغ كشيدندي كه: اين كيست كه بدينجا آمدندي؟
رو به سوي ايرج، گفتندي : رو ! كه زين انجيل نصيبي بهر تو نباشدندي و تهديد همي نمودندي كه گر دكر باره وي سوي من آمدندي ، همگي زان انجيل بي بهره همي گشتندي!
چهار يار، چهار دست و پاي ايرج گرفتندي و حجله خالي نمودندي بهر جماع!
ياران به نوبت به آستانه بوسي رعنا برفتندي و هر بار ايرج، عزم نمودندي ، ياران نهي نمودندي كه نان ما را آجر نمودن نشايستندي!
صبر پيشه نما، شايد فرجي حاصل گشتندي تا به فرجش رسيدندي.
دور اول قضيب گيرانِ رعنا با چهار يار ايرج به سر آمدندي و رعنا به حمام برفتندي و خويشتن شستندي و نيمه لباسي پوشيدندي و به گرد ياران همي آمدندي بهر گساريدن و تناول ميوه!!
ايرج دست در تنبان، مالش بر رجوليت خويش همي دادندي و بر چاكهاي رعنا همي نظر افكندي و با نگاه التماس همي كردي كه من چه؟
رعنا همي غمزه ريختي و خنديدي و شيطنت همي كردي با چهار يار و ايرج هيچ تحويل نگرفتندي.
ايرج به نگاهي رعنا را متوجه ستبريت رجوليت خويش نمودندي و با نگاه التماس همي كردي كه:
به چه جرمي؟!
رعنا با شوخ چشمي و خنده ي مستانه و شيطاني، لب غنچه نمودندي و به ايرج بگفتندي كه : نوچ!!
دور دوم سپوختن آغاز گشتي در حجله گاه و ايضاً ايرج موي دماغ حجله روندگان گشتندي و رعنا هيچ نپذيرفتندي ايرج را حتي ز بهر يك (تفخيض

🏿)
و ايرج دست در تنبان به دستشويي برفتندي و با چهره سرخ و نفس هاي بريده و هن هن كنان به جمع پيوستي و از دوستان همي خواستي بهر وساطت!
دور دوم ، به ساعت دوي نيمه شب تمام گشتي و رعنا به حمام شدي و باز آمدندي با حوله اي و باز تر از دور قبل و مشغول همي گشتي با ميوه و مي و وقتي وساطت ياران ايرج شنيدندي، پس از قهقهه اي مستانه، در همان حال كه چاكها و سفيدي و تپلي اش به ايرج همي نشان دادندي باعشوه !! موجب گشتندي كه يدالايرج بيشتر جنبيدندي اندر تنبان بر قضيب!
ابيات ذيل به صوت داوودي همي خواندي كه:
گر آيد ايرجِ كوته به سويم
همي گردم برون زين قبله گاهم
نخواهم داد بر وي كام شيرين
بماند حسرت انجيل به دولش
من هرگز مي نپاشم آب رويش
من هرگز مي نگيرم آب دولش
كه وي ارباب استمناست اينجا
مگر انگه !! نمايد بيش استدعا
و بناي قهقهه گذاشتندي و جرعه آخر مي نوشيدندي و آماده شدندي بهر رفتن به حجله! كه به ناگاه عجز و لابه ايرج با درخواست چهار يارش ، همصدا گشتندي و دل رعنا به رحم آمدندي و همي بگفتا:
ايرج جوووووون!!
بااااااااششششششه!!
و از دور بوسه اي پرت نمودندي سويش!!
هلهله اي بر پا شدندي و ايرج به چشم بر هم زدني، برهنه به حجله برفتي كه رعنا فرياد زدندي:
هووووششششش! به كجا چنين شتابان؟!
خويشتن آماده و مهيا نما، بعد از دور سوم اينان!!!

🏿تفخيض=لاپا
===============================================
ایرج 3
درود
ايرج بسيار مشعوف گشتندي ز بهر قول رعنا و به گوشه اي خزيدندي و قضيب همي ناز نمودندي و با وي همي راز و نياز كردندي و به وي وعده جماع به انواع صور كه مي دانستي دادندي و در ذهن لحظه اي رعنا را طاقباز و لحظه اي دمر خواباندندي و قضيب بهر ساكيدن تقديم نمودندي وبه 69 گشتن با وي انديشيدندي و الخ...
ساعت٣:٣٠ نيمه شب شدندي كه رعنا با ناز و اطوار بانك برآوردي كه ( كل ايرج) بيا بنه برمن!
بيا كه بيتابم، بيا ترا خواهم. دارم كه ميخوابم!
ايرج تا اين شنيدندي ز جا جهيدندي چون(كانگورو) و بر روي رعنا فتادندي كه دگر باره فرياد رعنا بلند گشتيدندي كه پيف، پيف!!
ز چه روي آماده نگشتندي بهر جماع؟!
رو به حمام و تراش موي ز اطراف قضيب!!
ايرج به حمام برفتندي و پشم و پيله تراشيدندي و خود نيز گربه شور نمودندي و برگشتيدندي به حجله گاه كه بديدندي رعنا به خواب ناز بودندي.
شروع نمودندي به كار!! ز پنجه ي پا تا به فرق سر ناز نمودندي و بو كشيدندي و ماچ نمودندي و چون گربه ليس زدندي و قضيب بر همه جايش مالاندندي و دو پاي باز نمودندي بهر سپوختن كه به يك باره رعنا كله اش !!بگرفتندي و بگفتندي كو آن كاندوم؟؟؟
با تو بي كاندوم هرگز!!!
عجز و لابه و قسم و آيه ي ايرج كه سالمم كارساز نگشتيدندي و به ناچار نيم لباسي پوشيدندي و به دگر اتاق رفتندي و بديدندي كه چهار يار خر و پف كنان خوابيدندي!
ميزبان بيدار نمودندي و طلب كاندوم نمودندي كه ميزبان گفتندي :
كاندومم كجا بيد!!
ايرج طلب كاندوم مصرف شده ي ياران نمودندي تا بشستندي و دگر باره مصرف كنندي كه ميزبان گفتندي، ما بي كاپوت! زدنديم تا به ناف!!!
ايرج دوباره برگشتيدندي به حجله گاه و رعنا ز خواب ناز بيدار نمودندي و عجز و لابه نمودندي كه دو ميزان پول دهمت تا رضا دهي به جماع بي كاندوم!!!
رعنا نپذيرفتندي و ايرج عزم خريد كاندوم نمودندی
========================================================
ايرج ٤
درود
شلم شوربا نگار خود از لسان ميزبان شنيدندي كه ايرج در آن هواي سرد و به وقت اذان صبح ، شال و قبا نمودندي و از من كليد خواستندي تا پس از خريد كاندوم از دواخانه شبانه روزي ميدان شاه عباسي، تضميني بر امكان ورود به سرا و دخول به رعنا را داشتندي و به وي قول همي دادمي كه بيدار و منتظر ماندمي.
او برفت و منهم در قفايش با فاصله!!
پياده تا دواخانه دوان!
درب را بسته و چراغ را روشن و نسخه پيچ را در داخل مغازه خسبيده ديدندي.
به آرامي بر شيشه كوبيدندي افاقه ننمودندي بهر بيداري نسخه پيچ!!
سنگي گرفتندي و بر در آهني دواخانه كوفتندي كه اين بار، نسخه پيچ بر اين باور كه زلزله ي وحشتناكي حادث گشتندي ، از رختخواب جهيدندي و درب گشودندي و به وسط ميدان شاه عباسي فرار كردندي!
لختي بعد، چشم مالاندي و به خود آمدندي و ديدندي از زلزله خبري نبودندي و چون نيك نظر كردندي مردي كچل و كوته قامت بديدندي كه سنگ در دست داشتندي!
با احتياط نزديك شدندي و پرسيدندي: چيزي نياز داشتندي؟
نسخه پيچ بر اين باور بودندي كه مشتري بيماري اورژانسي تصادفي و يا سكته اي داشتني كه در ساعت ٤:٣٠ صبح بدين سان با سنگ به درب دواخانه كوبيدندي!!!
ايرج بگفتا، سه عدد كاندوم خواستندي كه نسخه پيچ عصباني گشتندي و با داد و هوار و فحش ، مغازه رها نمودندي و در قفاي ايرج افتادندي و فرياد همي كشيدندي كه گر بگيرمت بدون كاپوت فلانت نمايندم تا بيفتد بر مغز عليلت كه آن كار قضيب رشيد خواستندي نه الزاماً كاپوت!!!
ايرج هيچ كار نتوانستن كردن جز نالان و خيران روي به سوي سرا آوردن و با خود همي گفتن:
به جهنم! بر بالين رعنا همي خواهم رفتن و چون بار قبل، با لمسش و ماليدنم بر وي، خود را خلاص!!
===========================================
ايرج ٥
درود
پيش از رسيدن ايرج، ميزبان شرح واقعه به رعنا گفتندي و از وي خواستندي حال حسابي به ايرج دادندي و رعنا نيز اينچنين كردندي كه خواني.
رعنا خود را به خواب زدندي و زير چشمي ايرج را برهنه بر بالين خويش ديدندي با قضيبي افسرده كه با دست چپ آنرا مالاندي و دگر دست همه جاي رعنا رامالاندي .
رعنا به گونه اي غلطيدندي كه دست بر قضيب ايرج افتادندي و با او بازي نمودندي و ستبر نمودندي و نشان ندادندي كه بيدار بودندي!
ايرج چون اين بديدندي جسور گشتندي و رسماً عمليات را آغاز كردندي و رعنا اداي بيدار شدن درآوردندي و معشوقانه، ايرج را در آغوش كشيدندي و با او مهربانيها نمودندي و ايرج در خود فرو بردندي. گرچه به فوريت ايرج فارغ گشتندي، رعنا لطف در او را به كمال رساندندي و با انجام ترفند هاي تجربي، ايرج را بارها و بارها، ستبر نمودندي و در جاي جاي خود كه به ميل ايرج بودندي، فرو نمودندي و خلاصه آنكه: كليه ي آرزو هاي ايرج با شيرين زباني و لبخند و مهرباني بر آوردندي.
ايرج سخت كيفور گشتندي از ترفند هاي رعنا، ز بهر زنده نمودن ميت در تنبان و بر خويشتن فرو بردن و در خود لغزاندن، به سياقي بيش از آنچه ايرج دانستندي و خواستندي!! و از ساعت شش بامدادان، ايرج در بغل خويشتن بخواباندندي و صبح حق الكپل خويش از چهار نفر ستاندي و ايرج را معاف نمودندي.
و آخر الامر گفتندي:
از ازمنه ي قديم منقول بودستي كه كچلها شانس همي داشتندي!
به وقت رفتن با چهارتن دست دادندي و با ايرج دست و بوس آرتيستي دادندي و دستي بر شونگولويش كشيدندي و به عشوه گفتندي: عجب ك.ري!!
به پايان آمد اين دفتر.
ارادتمند: شلم شوربا نگار