بگو چی دیدم - 8
سلام
شکر خدا برف امشب، تهران را کمی سفید کرده است.
برف صبح امروز که از ساعت حدود شش، شروع به باریدن کرده بود، تمام طول مسیر خونه تا اداره ام را خاکستری کرده بود. که به لطف شهر داری و پاشش آنچه که علی الاصول باید ماسه و نمک می بود، از سطح معابر پاک شد.
چیز جالبی که امروز دیدم و بهونه ی برای این نوشتار ، اینکه: توی خیابون ما ماسه و نمک ریختند که خیلی خوب بود.توی بزرگراه نیایش، ریگ و نمک میریختند. ریگهائی به اندازه ریگهای نانوائی سنگکی....
خدا را شاهد می گیرم در ادامه مسیرم ، در بزرگراه یادگار، از روی کمپرسی، مخلوطی از ماسه و ریگ و قلوه سنگ با نمک میریختند. یک جاهائی انگار از جاده ی سنگلاخی باید عبور می کردیم.سنگهائی را شاهد بودم که بدون اغراق دو کیلوئی بودند و عبور از آنها ساده تر از حل کردن جدول کلمات متقاطع نبود.یاد ریزش کوه در جاده هراز افتادم.
خدا پدرشان را بیامرزد که به فکر مردمند!
دوستدارتان: عبداله قهقائی