شلم شوربای 6-نادر

درود
 شلم شوربا نگار را ، دوستی بودندی در ایام شباب، به وقت دانشجویی، که قیافه ای و سكناتي،  همچون لاندابوزانکا، اكتور السينما الايتاليا!! داشتندی.

قامتي متوسط  متمایل به پست، شکمی اندک فربه، کله ای واجد مویی صاف و رویی اندک سبزه که در آن چشمانی که تنها باعینک قادر به انجام وظیفه بودندي،مشهود که با ابروان اندک پر مویی تزئین گشتندی. و صد البته، بینی ! بيني اي که نشان از سِرّ درون داشتندی!! دراز بودندی و فربه، قوزدار و خمیده و گنده!!.كه حاكي از اوضاع اندروني تنبانش ميداشتي!
وي را نام نادر بودندي و رفتار و سكنات، نادرتر!
نادر را به غايت بندةُالقضيب شناختندي و نوكر الانجيل والليمو وچاكرالهندوانتين من قفا الاناث همچون كيم كارداشيان!!
و في كله، مجنون الاناث و ابدانه!!
نادر را هنر يابيدن دوستي از جامعه ي نسوان نبودندي تا مجاناً دفع شهوت نمودندي و راحت گشتندي، فلذا ميل به دفع آنچه كه پيشتر رفته است نيازمند صرف هزينه مي بودي و كسب مال به منظور صرف آن در راه جنده جات، مستلزم يافتن راه حلي بودندي.
نادر را نيز دوستي بودندي از دوران طفوليت كه در آن دوران در دواخانه اي نزديك مركز درماني دانشگاه تهران كار مي كردي.
زبل دوست دواخانه اي، چون مشكل كمبود پول نادر را بهر خرج قضيب شنيدستي، دوائي تجويز نمودندي، و آنهم چه دوائي!
بگفتا: نادر، نخست تو را به خواندن كتب چگونگي رفتار روان پريشان امر مي نمايندم تا هر آنگاه كه آموختي آنان چه مي كنند، بگويمت كه به بخش درمان مجنونان مركز درماني دانشگاه، رفتندي و سخت روانپريشيت را به حكيم بنمايي و كيسه اي داروي گرانبهاي مجاني ستانده، به من بسپاري و بخشي از بهاي آنرا، بدهمت تا خرج آن چيزي نمايي كه همچون دسته ي آتاري كه در سنوات آينده، ابزار دست جوانان خواهد گشت و تو اكنون مدام با آن سخت ويبراتوري مي نمايي، بنمايي!!
بدين روش هزينه تردد به خانه عفاف! در آمدندي.
 تا آنكه مهندس گشتندي و به ديار خودباز آمدندي.آنگاه به سرعت زن ستاندي و هر شب در آن خيسانندي تا به وقت پگاه و در آن خوابيدندي!
هشت سال نگشتندي كه جمع عيالات و اله و اوله و شمسي كوره به ده تن رسيدندي!!
ز بس كه خارج نشده باز داخل شدندي و به تواتر تردد، هيچ تخمك از همسر تلف ننمودندي، جز به ساخت يك وارث!!
پس از آن شلم شوربا نگار او را ديدني با نمره ي بالاتر عينك و كمري لغ و پشتاني قوزيده كه كماكان دست در جيب پاره شلوار داشتندي به عادت مألوف شباب و كله اش را در مشت !
 به محض ديدن نسواني هر چند در كيسه پيچده، ويبراسيون در ذيل كمر آغازيده و در حال آخيش و اوخيش!! كفتمش كارخانه ي وارث سازيت چگونه گشتيده؟ گفتا : كما في السابق به امور استمناعات يوميه، به تعداد بيش از ١٧ ركعت ! اشتغال داشته و از آن مشعوف گشتيدندي، مع الاسف
دير زماني است، دستگاه وارث سازي از ماشين الات توليد، با جراحي خارج نمودندي و تنها درب ورود و خروج كه به دروازه ي فراخی مبدل گشته ، كماكان براي خيساندن شباهنگام تا پگاه، اماده تا كي در ان قالب تهي نمايندم؟!
هذالنادرٌ به حقه نادر!!