مشاغل قدیم 55 -پارچه فروش سیار
مشاغل قديم٥٥
سلام
پارچه فروش سيار
دروغ چرا؟
تا قبر آ آ آ!
بعد ها اومدم و ديدم كه تو مولوي و زرتشت، مركزيت فروش انواع و اقسام پارچه هست.
هزارتا مغازه كنار هم و هر كدوم هزار جور پارچه را به هزار قيمت و ترفند مي فروشند.
پيش از اون فكر مي كردم همون پارچه فروشي هاي دم پل كه مال خدا آمرزيدگان( ميرزا قوام و حاجي صادقيان و ملوكزاده)در آمل بود، سرآمد پارچه فروشها هستند.
يه كمي هم كه بيشتر فكر مي كنم يادم مياد، وقتي شش هفت ساله بودم بودم و تابستونا به كوه مي رفتيم، گاهي از اوقات سر و صداي پارچه فروش دوره گردي را مي شنيدم كه ساكنين را به خويد چيت و كودري و ملافه اي و حتي كت و شلواري تشويق مي كردند و عمدتاً خانمها بودند كه دورش جمع مي شدند و تمام پارچه ها رو زير و رو مي كردند و بعضا رو خودشون و بچه ها پرو مي كردند و يك جور وقت گذراني و تفريح مي كردند و آخر كار هم شايد نيم متر مي خريدند تا براي بچه هاشون شورت مامان دوز بدوزند!
شايد بيشترين پارچه اي كه اونروزا و در كوه به فروش ميرفت پارچه ي ملحفه اي و پرده اي و پيژامه اي بود.
اين پارچه فروشها بعضاً طاقه هاي پارچه را روي دوش و يا پشت اسب و قاطر حمل مي كردند و در گوشه اي از محل بساط مي كردند و مي فروختند.
بعد ها كه به مناسبت كار به روستا ها مي رفتم بارها و بارها شاهد بودم كه پارچه فروشهاي دوره گرد با وانت مسقفي كه حكم فروشگاه سيار را داشت ، با مقدار و تنوع بيشتر، پارچه به روستاها مي برد و با بلند گو خبر مي كرد: كه پارچه فروش آمده و سيل متقاضيان و تماشاچيان به گردش جمع مي شدند . اطراف ماشين ، مشتريانِ پارچه گل گلي به دست مشغول انتخاب و فروشنده مشغول متر كردن و بريدن.
جالبه هنوز هم از اين نوع فروشنده ها را با وانت گاهي در محلات تهران مي بينم.
عرضه ي لباسهاي دوخته و آماده و فروشگاههاي تاناكورا و توان پائين خريد بخش اعظمي از جامعه، اين حرفه را نيز از رونق انداخت.
دوستدارتان: عبدالله قهقايي
سلام
پارچه فروش سيار
دروغ چرا؟
تا قبر آ آ آ!
بعد ها اومدم و ديدم كه تو مولوي و زرتشت، مركزيت فروش انواع و اقسام پارچه هست.
هزارتا مغازه كنار هم و هر كدوم هزار جور پارچه را به هزار قيمت و ترفند مي فروشند.
پيش از اون فكر مي كردم همون پارچه فروشي هاي دم پل كه مال خدا آمرزيدگان( ميرزا قوام و حاجي صادقيان و ملوكزاده)در آمل بود، سرآمد پارچه فروشها هستند.
يه كمي هم كه بيشتر فكر مي كنم يادم مياد، وقتي شش هفت ساله بودم بودم و تابستونا به كوه مي رفتيم، گاهي از اوقات سر و صداي پارچه فروش دوره گردي را مي شنيدم كه ساكنين را به خويد چيت و كودري و ملافه اي و حتي كت و شلواري تشويق مي كردند و عمدتاً خانمها بودند كه دورش جمع مي شدند و تمام پارچه ها رو زير و رو مي كردند و بعضا رو خودشون و بچه ها پرو مي كردند و يك جور وقت گذراني و تفريح مي كردند و آخر كار هم شايد نيم متر مي خريدند تا براي بچه هاشون شورت مامان دوز بدوزند!
شايد بيشترين پارچه اي كه اونروزا و در كوه به فروش ميرفت پارچه ي ملحفه اي و پرده اي و پيژامه اي بود.
اين پارچه فروشها بعضاً طاقه هاي پارچه را روي دوش و يا پشت اسب و قاطر حمل مي كردند و در گوشه اي از محل بساط مي كردند و مي فروختند.
بعد ها كه به مناسبت كار به روستا ها مي رفتم بارها و بارها شاهد بودم كه پارچه فروشهاي دوره گرد با وانت مسقفي كه حكم فروشگاه سيار را داشت ، با مقدار و تنوع بيشتر، پارچه به روستاها مي برد و با بلند گو خبر مي كرد: كه پارچه فروش آمده و سيل متقاضيان و تماشاچيان به گردش جمع مي شدند . اطراف ماشين ، مشتريانِ پارچه گل گلي به دست مشغول انتخاب و فروشنده مشغول متر كردن و بريدن.
جالبه هنوز هم از اين نوع فروشنده ها را با وانت گاهي در محلات تهران مي بينم.
عرضه ي لباسهاي دوخته و آماده و فروشگاههاي تاناكورا و توان پائين خريد بخش اعظمي از جامعه، اين حرفه را نيز از رونق انداخت.
دوستدارتان: عبدالله قهقايي
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 12:40 توسط ع.قهقائی
|