خاطرات دوران کارمندی(16) + دارغاز
خاطرات دوران کارمندی(١٦)
سلام
گاهی در حین و یا پس از انجام ماموریت صحرائی، برای کار شخصی، تو مسیر سری به جاهایی می زدیم، خاطره ی امروز مال روزی است که از ماموریت سرخرود برمی گشتیم، سر راه به بازار ماهی فروشهای محمود آباد سری زدیم.
ماهی آزاد محشری دیدیم و قیمتش را پرسیدیم، فروشنده گفت فروشی نیست! همین موقع یک خانم مسافر تهرانی با کفش تک تکی!! با لوندی پرسید : آقا این ماهی چند؟ فروشنده گفت۴۵۰۰ تومان.
خانمه گفت تمیزش کن برام!
تازه فهمیدیم فروشنده میدونست حقوق ما با این ماهی نمیخوره جوابمون را اینطوری داد.همینطور می گشتیم و تماشا می کردیم و قیمت می پرسیدیم که چشممون افتاد به جائی که تلی از مرغ سیاه رنگ ریخته بود و فروشنده فریاد می زد غاز روسی سی تومن!
جلوتر رفتیم دیدیم فروشنده کسی است که در بهار و تابستان به عنوان سمپاش دوره گرد، به اداره مراجعه میکند و حواله ی سم میگیرد. شعبون کچل تا ما دونفر را دید سریع آمد سلام علیکی با ما کرد و رفت گشت دو تا از پرنده های درشت که هرکدام سه کیلو میشد را انتخاب کرد و به زور به ما فروخت با دوتومن تخفیف، به ۲۸ تومان!!!سر راه جایی برای خرید نون تو صف بودیم و حرف غاز روسی را که تا اون وقت نمی شناختیم می زدیم و از یکی از محلی ها پرسیدیم. گفت اردک روسی داریم ولی غاز روسی نمیدونم چیه! اومد از توی ماشین پرنده رو دید و با تعجب پرسید : خریدید؟
گفتیم بله. گفت به این پرنده ی ماهی خوار ما میگیم ( دار غاز و یا اولی ِ غراب)!!
كلمه ي اولي غراب را از بچگي مي شناختم كه به دليلي برام وحشتناك بود.
چه دردسرتان بدم. به خونه برديم و خانمم با تعجب گفت اين چيه؟ خريديد؟چند؟
ديدم هوا پسه! گفتم اين غاز هوايي روسي است و ١٠ تومان خريدم.
گفت: من دست بهش نمي زنم و پيشنهاد مي كنم از خيرش بگذري و بندازيش!!
اگر چيز خوبي بود تا الان پدر مادرمون برامون يكبار هم شده خريده بودند و ما خورده بوديم. ديدم راست ميگه.
ولي من خريده بودم و نميخواستم بندازم و گفتم تو كارت نباشه!
خودم كارش را ميكنم. بد بخت شدم تا پر كندم و تو تراس خونه روي چراغ پيك نيكي پرهاي كنده نشونده!! اش را سوزاندم. كل دست و بال و زندگي ام شد سياه! شستم و شكمش را باز كردم.
خداي من، تو چينه دانش سه چهار تا ماهي ده ، پونزده سانتي سالم و نيمه هضم شده و استخون و تيغ ماهي و يكي و نصفي قورباغه! وجود دارد كه آنها را تخليه كردم و شستم، وزن غاز سه كيلويي حالا ديگه يك كيلو و اندي است!
تو قابلمه گذاشتم با كمي آب و نمك و فلفل روي اجاق گاز آشپز خانه بار گذاشتم! تا به جوش آمد بوي گندش همه جا رو گرفت. توصيه و تهديد شدم بندازمش دور !!
ناچار شدم در اون هواي سرد زمستان و تو هواي تاريك شب، قابلمه ي غاز!! را روي پيك نيك توي تراس بگذارم و توش پياز و سير و دارچين و برگ بو و هرچيز بودار و بوگيري بريزم و بار بگذارم. تا وقت خواب ، يكي دوبار سركشي كردم و آب ريختم. نه تنها نپخت بلكه بوي گندش همه جا رو گرفته بود. حالا ديگه ناچار شدم چراغ خوراكپزي نفتي والور را پر نفت كنم و در گوشه ي حياط و حداكثر فاصله از ساختمان روشن كنم و ديك غاز را آنجا بار بگذارم تا صبح!
دو سه بار هم تا صبح سري به قابلمه زدم و از آب پر كردم.
صبح شد و همسايه ها كه از كوچه رد مي شدند، دماغشون را گرفته بودند و به گمانشان اون حوالي گربه اي مرده است. يكي دو ساعت بعد همسايه ها به اين نتيجه رسيدند كه گربه ي مرده اينهمه بو نميدهد . قطعاً سگ مرده است!!
چي بگم والله، حوالي ظهر رفتم سر وقتش با كار و چنگال ، ديدم گوشتش نه قابل دندان كشيدن است و نه قابل بريدن، به محكمي طناب هم نه بلكه به محكي سيم بكسل است و بسيار بو گندو!
پس از ١٨ ساعت به حرف خانمم رسيدم و داخل سه چهار لا كيسه ي پلاستيك پيچيدم و بردم جلوي كشتارگاه كه سك هاي ولگرد بودند انداختم و سريع برگشتم و خلاص!!!
از اون دوستم بگم كه يكي ديگه از اون غاز ها را به خانه برد. عاقل بود و به توصيه ي خانمش گوش داد و همان اول انداخت تو سطل آشغال و اونهم خلاص!
زمستان گذشت و بهار شد و وقت سمپاشي، سر و كله ي شعبون كچل براي گرفتن سم پيدا شد. بار اولي كه ديدمش از يك سو ميخواستم بهش اخم كنم و از سوي ديگر خنده ام مي گرفت.
گفتم عمو شعبون ، يك سوال دارم اگه راستش رو بگي، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده
گفت: بپرس
گفتم بگوچرا اون دارغاز ها را به اسم غاز روسی به ما فروختی؟!
گفت: آوردم و هرچه فریاد کشیدم نتونستم بفروشم تا اینکه چشمم به شما دونفر افتاد.
پیش خودم گفتم بذار لااقل دو تا رو به اینا بفروشم!!
سمش را گرفت و رفت. برای دفعات بعد که میومد اول از آبدارچی می پرسید قهقایی خوش اخلاقه یا عصبانی؟
اگه مي ديد خوبم ميومد و سمش را مي گرفت و ميرفت.
دوستدارتان: عبدالله قهقائي
پ.ن.: شرح اين واقعه، اورجينالش به گويش مازندراني است و براي آوردنش در اين سلسله نوشتار به فارسي برگردانش كردم .
+ نوشته شده در یکشنبه نهم دی ۱۳۹۷ ساعت 12:23 توسط ع.قهقائی
|